درباره وبلاگ

سلام آجیا و داداشا و دوستای گلم به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم از این وب و مطالباش خوشتون بیاد بر روي يكي از کادرهاي رنگي زیر آمار وبلاگ کلیک کنید سر بزنید امیدوارم خوشتون بیاد میسی دوستتون دالم زیاد زیاد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ❤☠قصرطلایی☠❤ و آدرس golden.palace.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 97
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 64353
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


a href="http://mci5.com/index.php?refid=48" target="_blank">ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی

قصرطلایی





كد ماوس



کد آهنگ


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
❤☠قصرطلایی☠❤
IN THE NAME OF GOD
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 10:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       


عشــقــ پاکـــــ 

 

عــشق پـــاک زیبـــاست

 اما کـــم شده

همش شده خـیابونی و در بو داغــون

هســتا

اما کــمتر شده

ای کــاش همه عشـق ها واقـعی بودند یعنی معنی عشق را کامل می کردند

به ندرت افرادی پیدا می شود که  عشق به امام زمان را در کند و بفهمد

العجل یا یا بن الزهرا

زود بیا ندیده دلم برات تنگیده و مشتاق دیدار تو هست و خواهد بود!

بین ماست ارباب غریب و تنها !

که میان زمین و آسمان برای گناه شیعه اش زار می زند...

او غریب نیست ما با گناهان خود او را غریب کرده ایم  چرا؟



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 10:8 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 


زندگے یعنی بازے ...

سه ،בפּ ، یڪ … سوت داور...

بازے شروع شـב!!!



ادامه مطلب ...


شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:28 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

می خواستم برای تو بیچاره تر شوم
آجر برات پرت کنم : کارگر شوم

یا لااقل به عشق تو در چای های تلخ
یک حبه قند یا نه دو قاشق شکر شوم

ای کاش پا به روی سرم می گذاشتی
مصداق عاشقانه ی قرآن به سر شوم

اما هنوز گریه ی من در نیامده  
حتی کلاغ باشم و این بار پر شوم

خیر تو که به من نرسیده است لااقل  
این بار من برای تو یک ذره شر شوم



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:4 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       



آن كس كه به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد

 اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد

همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات كام دارد!

بر  دیدن فیلم‌های سیما
البته هم التزام دارد

گه محو جوانی زلیخاست
گه كف به لب از قطام دارد!

ویلای فراخ! در لواسان
كه مرغ و خروس و دام دارد

كابینت MDF ندارد
اما سند بنام دارد

آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دارم دارادام دارام دارد

ده مدرك دكترا و ارشد
از كالج داش غلام! دارد

از بس‌كه لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد

البته نه حاجت به بیان است
كاین پست علَی‌الدوام دارد

خسته شده بسكه رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد

خود از اثرات اسكناس است
گر حرمت و احترام دارد

این شخص شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد

با این همه باز اعتباری- ارتباطی با
در قاطبه نظام دارد

از خیل خواص بودنش را
از صدقه سر عوام دارد

از لطف خدا به اهل فقر است
این ملك اگر قوام دارد

خوانندۀ خوب حال كردی
شعرم چقدَر پیام دارد؟!



دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،

من بی گمان،

دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز

هرگز ندیدن مرا

آنگاه نمیدانم ،

به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟



یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 11:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد، تا یک دل سیر گریه کنم؟ بدون هیچ حرف و سوال وجواب و دلداری ونصیحتی؟؟؟



یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 10:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

  

لبخند بزن!!!عکاس مدام این جمله را تکرار میکند اصلاًبرایش مهم نیست که در وجودت حتی یک بهانه برای شادمانی نداری



پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 9:52 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

ياد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بيشتر زنده نيست  

ياد گرفتم که عشق يعني فاصله و فاصله يعني دو خط موازي که هيچگاه به هم نمي رسند 

ياد گرفتم در عشق هيچکس به اندازه خودت وفادار نيست 

 و  

ياد گرفتم هر چه عا شق تري ،

 

تنهاتري...



جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:30 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت

 

درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست

 

مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند

 

احــــــــوال عــــــــاشقان نیز، چندی است روبِه را نیست

 

فرهـــــــــاد آسم دارد ، خسرو ســـــــــــــیاه سرفه

 

هیچ آدمی به فـــــکرِ شــــیرین بینوا نیســـــت

 

"اطفــــــــال و ســــــالمندان" در خــــانه ها اسیرند

 

ویران شود هر آنجا ، غوغـــــای بچه ها نیســــت

 

تـــــاوان دیـــــــدن تو ، سنگینتر از جریمه است

من زوجم و تو فردی ، این شهر جــــای ما نیست



جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       


عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم

صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم

قصه دنیا به سر می آید من نیستم

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم

خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود

روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

بعد ها اطراف جای شب نشینی های من

بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم

بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم



چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 9:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 2:42 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:27 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

می کوشم

غمهایم را غرق کنم

اما بی شرف ها

یاد گرفته اند شنا کنند



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:23 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

          

          در زمین عشقی نیست که زمینت نزند

            آسمان را دریاب



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:17 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟




ادامه مطلب ...


شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:15 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

توی این خانه ی بی حوصله تنها ماندم

مدتی هست که از شعر و غزل وا ماندم

روزها پشت سر هم...فصل ها... ثانیه ها

همه رفتند و من توی خودم جا ماندم

شعله در شعله زد و بال و پر شعرم سوخت

آسمان سوخت و من در شب صحرا ماندم

مثل یک عابر بی حوصله در کوچه ی گیج

توی چرخیدن بی حاصل دنیا... ماندم

ماهی تنگ بلورم هوس ماندن نیست

سالها رد شد و در حسرت دریا ماندم

گفته بودم که اگر ... باز اگر... خواهم رفت

گفته بودم که بدون تو نه... اما ماندم

زندگی فرصت خوبی است اگر عشق... اگر...

زندگی طی شد و من پشت اگرها... ماندم



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 1:17 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       




شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 1:3 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

 

 

یادمان باشد اگه خاطرمان تنها شد

 

 

      

 

 طلب عشق ز هر بی سرو پائی نکنیم



جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 12:18 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       
   

 

روزی به رهی دخترکی بود خفن
چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن

صد جور مکمل به رخش مالیده
از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده

یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان

بر روی سرش روسری ای بود ، عجب
طولش به گمانم نرسد نیم وجب !

شلوارک برمودایی هم بر پا داشت
آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت

آهسته به او گفتمش ای یار عزیز
ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز

این چیست به تن کرده ای و نیست لباس
آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس

با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف
"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"


مد

گر نیت صرفه جویی داری ای زن
اصلا نکن این لباس را هم بر تن



پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 2:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       


غریب است دوست داشتن.


و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...


وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...


و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛


به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.


تقصیر از ما نیست؛


تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده اند



پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 1:47 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       


.... وای ای دلم کی آتیشت زده ....

.... باید عادت کنی که این دنیا بده ....

.... وای ای دلم چرا باز شکستی ....

.... چرا باز دوباره تنها و مستی ....

.... وای ای دلم داری تنها میشی ....

.... بهت دروغ میگفت که تو زندگیشی ....

.... وای ای دلم یا باید بمیری ....

.... یا که زنده باشی هی ماتم بگیری ....

.... وای ای دلم چرا خون میباری ....

.... چرا اون که رفته بهونه میاری ....

.... ای دل دیونه ام اون ارزش گریه کردن رو نداره ....

.... چرا نمی تونی بهش فکر نکنی که وقتی تنهایی چشات نباره ....

.... ای دل دیونه ام چرا منتظری وقتی که میدونی دیگه نمیاد ....

.... باید فراموشش کنی اونی رو که حتی دیگه خاطرات تو رو نمیخواد ....

!!!!.... وای ای دلم .... میبینم بازم تنهایی

 

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد