می کوشم
غمهایم را غرق کنم
اما بی شرف ها
یاد گرفته اند شنا کنند
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
❤☠قصرطلایی☠❤
IN THE NAME OF GOD
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 10:16 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
عشــقــ پاکـــــ عــشق پـــاک زیبـــاست اما کـــم شده همش شده خـیابونی و در بو داغــون هســتا اما کــمتر شده ای کــاش همه عشـق ها واقـعی بودند یعنی معنی عشق را کامل می کردند به ندرت افرادی پیدا می شود که عشق به امام زمان را در کند و بفهمد العجل یا یا بن الزهرا زود بیا ندیده دلم برات تنگیده و مشتاق دیدار تو هست و خواهد بود! بین ماست ارباب غریب و تنها ! که میان زمین و آسمان برای گناه شیعه اش زار می زند... او غریب نیست ما با گناهان خود او را غریب کرده ایم چرا؟ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:28 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
می خواستم برای تو بیچاره تر شوم شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:4 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد، من بی گمان، دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آنگاه نمیدانم ، به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟ یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 11:5 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد، تا یک دل سیر گریه کنم؟ بدون هیچ حرف و سوال وجواب و دلداری ونصیحتی؟؟؟ یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 10:59 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
لبخند بزن!!!عکاس مدام این جمله را تکرار میکند اصلاًبرایش مهم نیست که در وجودت حتی یک بهانه برای شادمانی نداری
ياد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بيشتر زنده نيست ياد گرفتم که عشق يعني فاصله و فاصله يعني دو خط موازي که هيچگاه به هم نمي رسند ياد گرفتم در عشق هيچکس به اندازه خودت وفادار نيست و ياد گرفتم هر چه عا شق تري ، تنهاتري... جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:30 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت
درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست
مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند
احــــــــوال عــــــــاشقان نیز، چندی است روبِه را نیست
فرهـــــــــاد آسم دارد ، خسرو ســـــــــــــیاه سرفه
هیچ آدمی به فـــــکرِ شــــیرین بینوا نیســـــت
"اطفــــــــال و ســــــالمندان" در خــــانه ها اسیرند
ویران شود هر آنجا ، غوغـــــای بچه ها نیســــت
تـــــاوان دیـــــــدن تو ، سنگینتر از جریمه است من زوجم و تو فردی ، این شهر جــــای ما نیست جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:29 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم قصه دنیا به سر می آید من نیستم یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد نامه هایم از سفر می آید و من نیستم هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم بعد ها اطراف جای شب نشینی های من بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:27 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
می کوشم شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 9:23 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
در زمین عشقی نیست که زمینت نزند آسمان را دریاب توی این خانه ی بی حوصله تنها ماندم شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 1:3 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
یادمان باشد اگه خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سرو پائی نکنیم جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 12:18 قبل از ظهر :: نويسنده : mahsay
روزی به رهی دخترکی بود خفن پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 2:16 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ... و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده اند پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 1:47 بعد از ظهر :: نويسنده : mahsay
![]()
.... وای ای دلم کی آتیشت زده .... .... باید عادت کنی که این دنیا بده .... .... وای ای دلم چرا باز شکستی .... .... چرا باز دوباره تنها و مستی .... .... وای ای دلم داری تنها میشی .... .... بهت دروغ میگفت که تو زندگیشی .... .... وای ای دلم یا باید بمیری .... .... یا که زنده باشی هی ماتم بگیری .... .... وای ای دلم چرا خون میباری .... .... چرا اون که رفته بهونه میاری .... .... ای دل دیونه ام اون ارزش گریه کردن رو نداره .... .... چرا نمی تونی بهش فکر نکنی که وقتی تنهایی چشات نباره .... .... ای دل دیونه ام چرا منتظری وقتی که میدونی دیگه نمیاد .... .... باید فراموشش کنی اونی رو که حتی دیگه خاطرات تو رو نمیخواد .... !!!!.... وای ای دلم .... میبینم بازم تنهایی
|
|||||
![]() |